غالبا جامعه جوان را جامعهای سرکش و بحرانی، و جامعه پیر را حسرتبار و غمافزا تصویر کردهاند. ولی، عبور از جوانی میتواند آغاز سنخ تازهای از شوق معنوی باشد، خصوصا اگر در جامعهای با فضای معنوی تحقق یابد.
شوق معنوی میانسالی، معنای زندگی در جهان را عوض میکند، و تجارب معنوی تازهای را رقم میزند؛ تجاربی که گویا به همان اندازه ماجراجوییهای دوران جوانی عمیق و خوشایند هستند.
جیمز فاولر پس از مطالعه صدها نفر دریافته است که وابستگی به دین، پس از دهه چهارم زندگی افزون میشود، بلکه رنگ و بوی تازهای نیز میگیرد.
*
اگر در جوانی، گرایش دینی در عشق و حریت فزونی مییابد، در عبور از جوانی، دین، میتواند سختترین معماهای زندگی را توضیح دهد و اصول و چهارچوب معنابخشی به ارمغان آورد.
و صدالبته، داشتن اصول توضیحدهنده، در سختیهای دوران میانسالی و کهنسالی، تجربه مسرتبخشی است.
پژوهش آرتور بروکز نیز نشان میدهد که بزرگسالانی که به دین و معنویت اعتقاد دارند، در کل شادترند، معمولا کمتر از افراد بیدین افسرده میشوند، و حتی به لحاظ جسمی نیز سالمترند.
جستجوی معنویت، چه در جوانی و چه در میانسالی و چه در کهنسالی، میتواند انواعی از عظیمترین لذتهای زندگی را به همراه آورد.
وقتی به یک هویت ثابت و تغییرناپذیر قانع میشویم، خودمان را از بسیاری از امکانهای زندگی محروم میکنیم. ولی، اگر به جستجوی هویتهای برتر و کاملتر همت گماریم، کشش معنوی غیرمنتظرهای در وجودمان خلجان خواهد کرد که وصفناپذیر است.
توأم با اقتباسهای آزاد؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
مأخذ:نیکرو
هو العلیم